رنگین کمان سیاسی در آسمان انتخابات
آستان بهارستان؛ با لبخندی متمدنانه یا کاپشن عدالت محورانه و یا کلیدی مدبرانه؟ صندوق های انتخابات بیشتر با چه رنگی پر خواهند شد؟ کدام چهره یا جناح سیاسی بی آلایش تر است؟ کاندیدایی برنده است که وعده ی کمتری از او شنیده ایم یا کاندیدایی که او را در میدان عمل بیشتر دیده ایم؟ او با چه وعده هایی قرار است ما را در لیست آراء خود جای دهد؟
یادداشت: سید محمود کمال آرا ” زکریا ” ؛ نویسنده و پژوهشگر مسائل سیاسی
آستان بهارستان؛ با لبخندی متمدنانه یا کاپشن عدالت محورانه و یا کلیدی مدبرانه؟ صندوق های انتخابات بیشتر با چه رنگی پر خواهند شد؟ کدام چهره یا جناح سیاسی بی آلایش تر است؟ کاندیدایی برنده است که وعده ی کمتری از او شنیده ایم یا کاندیدایی که او را در میدان عمل بیشتر دیده ایم؟ او با چه وعده هایی قرار است ما را در لیست آراء خود جای دهد؟
هر چه به روزهای های انتخابات نزدیک تر می شویم صدا و تصویر سیاسی از دو رنگی به هفت رنگی می رسد. گویی برخی چهره ها و جریانات سیاسی بار دیگر قلم شعار محورانه خود را برداشته و رنگین کمانی در آسمان سیاست می کشند. بنابراین کمی کلاه قضاوت و انتخاب را بالاتر گذاشته و به آسمان هفت رنگ انتخابات نگاه می کنیم.
به روزهای من گفتم و شما کرده بودی نزدیک خواهیم شد. روزهایی که قرار است چند چهره سیاسی در رسانه ملی شانه به شانه هم بنشیند و در زمان های معین خاطرات انقلابی و اجرایی خود را با یکدیگر مرور کنند. در نهایت اگر نتوانستند در این گفت وگو از دیگری پیشی بگیرند، از ناگفته هایی حرف بزنند که روزی قرار بود بعنوان اسرار نظام در سینه آنان بایگانی شود.
اسراری که شاید بازگو کردنشان، آنان را در محضر ولی نعمتان انقلاب مکدر کند. همان صحبت هایی که با سلام و تحیت و درود به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا آغاز می شود و در نهایت به پشت بام بنیاد شهید و نامه های خمینی کبیر(ره) ختم می گردد.
همان حرف هایی که پای خانواده ی یکدیگر را به میان می کشد و به آتش زیر خاکستر زبانه می زند.
در یک حرکت خلاقانه و در میانه آن،
تصویر معدن به صنعت توریسم تعبیر و تشبیه شده و سپس با یک حمله گاز انبری، از تمایل رقیب برای ارجح دانستن قطعنامه شورای حکام به قطعنامه شورای امنیت و یا بالعکس پرده برداری می شود.
یکی سکوت کرده و به دوربین زل می زند و زمانش را در اختیار هم فکرش قرار می دهد.
آن یکی هم به جای تشریح برنامه های چهار ساله خود، می آید تا در تایید هم حزبی هایش یادآوری کند که: ((ملت ایران خاطرتان است که شب می خوابیدید و صبح بیدار میشدید نرخ ارز لحظه به لحظه تغییر میکرد؟ ما بودیم که ثبات به اقتصاد ایران آوردیم)).
و کاندیدایی دیگر هم تریبون را اشغال خواهد کرد تا در دادگاه عدل مردمی که همگان از رسانه ملی نظاره گر آن هستند، شاهد خودخوانده اعمال اجرایی دوستانش باشد و از طرف حزب خویش وکالت گرفته که چگونه و در چه زمانی به نفع آن یکی کناره گیری کند.
در روزی که قرار است غیر نظامیان از خطاهای نظامی فرماندهان عالی در جنگ تحمیلی و دولت تفنگدار حرف بزنند و نظامیانی که از عدم اقتدار و بی ثباتی در سیاست داخلی و روابط خارجی بگویند و تا می توانند میدان و دیپلماسی را توصیف و تفسیر کنند.
شاید تصمیم حوزه مشاورتی ستاد انتخاباتی آنان هم به این شود که با هنرمندان و اصحاب رسانه بیشتر دیدار کنند و حرف دل کارگران را با کمال میل بشنوند.
کاندیداهایی که تا دیروز بخاطر هرگونه خطرات احتمالی حتی در بین مدیران مجموعه ی خود کمتر دیده می شدند و از تابلوی ولایت سوءاستفاده می کردند و پشت فرمایشات رهبری پنهان می شدند، حالا می شود گوش شنوایشان را در امتداد مشت های گره کرده و فریاد های مظلومانه کشاورزان و بازنشستگان پیدا کرد و آنان را در صف اول اعتراضات به حقوق کارگری و بازنشستگی دید.
اصلا چرا راه دوری برویم،
همان هایی که مطالبه گران را در زمره ی خس و خاشاک و برانداز و عوامل خارجی می دیدند و داشتن بصیرت در برابر نقشه های شوم دشمنان از زبانشان نمی افتد، حالا در مقام اپوزیسیون بر می آیند و مطالبه گری را وظیفه ذاتی احزاب سیاسی در کشور می دانند و تعاریف متفاوتی از گفته های تکراری خود در گذشته ارائه می دهند.
همان هایی که در مقام قدرت سکوت می کنند و در هنگامی که منافع خود و دوستانشان در خطر است، به روی آب می آیند تا خدایی نکرده از صحنه سیاست حذف نشوند.
روزهای پیش رو همان بزنگاهی است که چرخش های ناگهانی چهره های سیاسی را در برخورد با مردم و نیز عمل به وظایفشان خواهیم دید.
حس مسئولیت پذیری و مردم داری را جزو صفات بارزشان تلقی خواهیم کرد و آنان را با چرخش هایی که انجام خواهند داد، از جنس شهدا و بعنوان یادگاران عرصه ایثار و مقاومت خواهیم پذیرفت.
روزی که دارنده نشان لیاقت و مدیریت، به گمان خود یک کارگزار ساده با دخالت صفر در حوزه ماموریتی خویش می گردد و یک امنیت دیده چهل ساله می شود حقوق دان و وکیل و بی خبر از گرانی قیمت ها تا صبح یک روز تعطیل.
لحظاتی که آنان از تغییر و آزادی خواهند گفت. از ثبات با رونق و رهایی از تورم و ایجاد یک میلیون فرصت کسب و کار در سال.
در این یک ماهه اتاق های ممنوعه، کاندیداهای بیشتری به خود خواهند دید تا بلکه سندی پیدا شود برای تخریب حریف و رونمایی از تصویر آن سند ممنوعه، در برابر قضاتی(مردم) که تا به امروز شاید فرصت متکلم مع الغیر شدن برای آن ها میسر نبوده است.
اما غصه اینجاست که در این فرصت باقی مانده فقط پیروزی در انتخابات مهم است.
اگر بعد از انتخابات مجددا همان افراد دور هم جمع شدند و هر یک در جایگاه مهمی برای خدمت به مردم منصوب شدند، دیگر نه از اتهامی خبری است و نه ناگفته ای و نه شاید ولی نعمتی!…
صحبت از روزهایی است که دشت کویر، گلستان می شود و زبان های اسیر، بلندگوی وعده های انتخاباتی وزیر.
صف مرغ برچیده می شود و از فرط رونق و تحول، حتی خروس هم با مجوز دستگاه های نظارتی می تواند روزی دو بار تخم بگذارد.
روزی که شرایط عادی به بازار اقتصادی و سلامت کشور برمی گردد و هر شخصیت دولتی یا نظامی قرار است شاخه گلی را به همراه وعده های انتخاباتی خود به مردم هدیه دهد.
همه این ها را باید مرور کرد تا در این عرصه ی وعده و وعید کلاه قضاوت و انتخاب را باد نبرد.
در اوضاع سیاه و سفید اقتصادی که یک روز، صورت میلیون ها ولی نعمت در بورس را گل می اندازد و در روز بعد، سرمایه ی چند ساله آنان را نابود می کند، دیگر رنگ سبز، زرشکی، بنفش، زرد، آبی و قرمز در این رنگین کمان سیاسی برای آنان معنایی ندارد.
اما با همه این چند رنگی ها باید گفت، این ولی نعمتان هستند که مثل چهار دهه گذشته و با روند سرد برخی تصمیمات و اقدامات دستگاه های اجرایی، باز هم به جریان انتخابات گرما می بخشند و حاضرند دست خود را با هر رنگی که کاندیداها می گویند به بالای صندوق رای بیاورند.
اما حداقل بعد از استقرار دولت منتخب، همان ها که انتخابشان کردند، دیده شده و مطالباتشان شنیده شود. مردم در رنگین کمان سیاسی انتخابات یک چیز را می خواهند و آن هم آسایش و رفاه زیر سایه اقتدار و آزادی است.
پس وعده ی ولی نعمتان انقلاب از همین حالا با اتحاد و همدلی پای صندوق انتخابات.