خواهر شهید محمود علیمددی: «برادرم با ۵۰ گلوله به شهادت رسید، اما راز عملیات را فاش نکرد»

آستان بهارستان؛ حسنیه علیمددی، خواهر شهید محمود علیمددی، در گفتوگویی صمیمانه با بسیجیان دانشگاه باقرالعلوم(ع) از ویژگیهای شخصیتی و مسیر رشد برادر شهید خود سخن گفت؛ مسیری که از نوجوانی پرشور آغاز و به قلهای از ایمان، ایثار و شهادت ختم شد.
وی با اشاره به سن کم برادرش گفت: «محمود فقط ۱۹ سال داشت که در پنجم مردادماه ۱۳۶۷ به شهادت رسید. اوایل کودک پرشوری بود، اما هر چه گذشت، بهوضوح تغییر میکرد. دوران کودکیاش با نوجوانیاش زمین تا آسمان فرق داشت؛ صبور، مهربان و بسیار متین شده بود.»
خانم علیمددی، عامل اصلی این دگرگونی را همنشینی با دوستان مسجدی و شرکت در برنامههای مذهبی و قرآنی دانست و ادامه داد: «مسجد، کلاسهای قرآن و پایگاه بسیج نقش بسیار مؤثری در تحول روحی و اخلاقی محمود داشت. صبر و مهربانی او زبانزد همه بود.»
وی با اشاره به خاطرهای از مهربانی برادرش گفت: «هر وقت در خانه غذای خوشبو درست میکردیم، بهمحض ورود، درها را میبست. وقتی میپرسیدم چرا؟، میگفت شاید فرد نیازمندی یا کودک یا سالمندی از کوچه عبور کند و دلش بخواهد؛ اما نتواند چیزی بگوید. نمیخواست کسی برای یک لحظه هوس غذایی بکند.»
«از کلاس درس تا خط مقدم»
محمود، دانشآموزی ممتاز و زرنگ بود و با وجود سن کم، راه جبهه را انتخاب کرد. خواهرش میگوید:«آن زمان کلاس دوم راهنمایی بود و حتی ۱۳ سالش هم نشده بود. برادرم گفته بود اگر شاگرد اول شود، او را با خود به جبهه میبرد. همان شد؛ ایام تعطیلات نوروز بود که راهی شد.»
«برای درس خواندن وقت هست…»وقتی برگشت دیگر کسی نمیتوانست جلوی او را برای رفتن به جبهه بگیرد گفتیم تو معدلت ۲۰ هست بمون و درست را بخوان. گفت “برای درس خواندن وقت هست، الان وقت دفاع از وطن است.»
خانم علیمددی همچنین به یکی از مکالمات ماندگار خود با برادر شهیدش اشاره کرد: «روزی قبل از شهادتش پرسید: دوست داری خواهر شهید بشی؟ گفتم نه، دلم نمیآمد او را از دست بدهم. خیلی با هم رفیق بودیم.»
«خواهر، هیچوقت مسجد را ترک نکن»
خواهر شهید در بخش دیگری از خاطرات، ادامه داد: «یک روز نزدیک اذان ظهر بود، مشغول درست کردن غذا بودم. گفت بیا با هم به مسجد برویم. گفتم مشغول هستم. رو به خواهر دیگرم کرد و گفت تو بیا غذا درست کن، من میخواهم او را مسجد ببرم. در راه برگشت گفت: از من میشنوی، هیچوقت مسجد را ترک نکن.»
برادرم در قسمت شناسایی مناطق عملیاتی در جبهه فعالیت میکرد یک مورد از معجزات جبهه را برایم تعریف کرد. گفت:« یک بار برای شناسایی منطقه ای رفتم. زمان برگشت با خاکریزهای عراقی مواجه شدم. گفتم خدایا چکار کنم رمز عملیات در دست من هست اگر من رو بگیرند هم خودم رو اسیر میکنند هم رمز عملیات رو از من میگیرند. پنج بار آیه «وَجَعَلْنَا مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا…» سوره یاسین رو خونم و از شش هفت خاک ریز گذشتم تا به سنگر ایرانیان رسدیم و بدون اینکه کسی من را ببیند.»
«برادرم رمز عملیات را جوید تا دشمن پیروز نشود»
«در آخرین مأموریت نیز، رمز کل عملیات در اختیارش بود. وقتی از او خواستند آن را تحویل دهد، از ترس افشای عملیات، کاغذ رمز را جوید و نابود کرد. منافقین او را دست و پا بسته و طنابپیچ، در منطقه سهراهی اسلامآباد غرب کردستان با شلیک یک خشاب کامل – حدود ۵۰ گلوله – به شهادت رساندند.»
در پایان، خانم علیمددی با بغضی در چشمان و ذوقی که در صورتش نمایان بود، گفت: «هر بار که به گلزار شهدا میآیم و با زائران شهدا گفتوگو میکنم، یک تا دو هفته انرژی دارم. تنها دعایم این است که عاقبتبهخیر و ادامهدهنده راه شهدا باشید.»
گفتنی است در این دیدار که همراه با غبارروبی مزار گلزار شهدای قم و زیارت قبور برخی از شهدا بود، بانوان فعال بسیج دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام حضور داشتند.
همچنین خانمها نازنین فاطمه برزویی، مریم قافی، فاطمهزهرا کاویانی و فاطمه افشاری از فعالان بسیج دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام لقمههای نذری و بستههای نبات و نمک تبرکی کریمه اهل بیت سلام الله علیها را بین زیارتکنندگان توزیع کردند.پایان پیام/۱۱۲