برائت یا تقیه؛ وظیفه چیست؟
آستان بهارستان؛ حجت الاسلام سید محمد مهدی موسوی پژوهشگر و عضو بنیاد بین المللی امامت یادداشتی را تحت عنوان “برائت یا تقیه؛ وظیفه چیست؟” در اختیار ما گذاشته اند که متن کامل آن در ادامه می آید:
اصل تقیّه (dissimulation) به عنوان یکی از باورهای اسلامی است که علاوه بر اینکه ادلۀ آن را میتوان از میان آیات و روایات در کتاب های معتبر فریقین ثابت نمود؛ با عقل سلیم نیز سازگار است. موضوعی که با نگرش به همه سویه های آن، بی گمان مصلحتش آشکار می شود.
از مهم ترین دلایل تقیّه، آموزه های قرآن کریم است. شاید لفظ تقیّه بدین صورت در قرآن به کار نرفته، امّا آیاتی چند متعرّض مفهوم آن شده است (آلعمران: ۲۸؛ غافر: ۲۸؛ نحل:۱۰۶). از آیات وحی چنین به دست میآید که در هنگام به خطر افتادن جان مسلمان، از آن جهت که حفظ آن واجب است، اظهار کفر به زبان جایز بوده و سبب خروج از اسلام نمی شود.
از طریق قیاس اولویت نیز به دست میآید که برای حفظ مسلمان، اظهار کم¬تر از کفر به طریق اولی نیز جایز است.
بنابراین به گواه آیات تقیّه قلعهای است تا مسلمانان در برابر طغیان ظالمان به آن پناه برند. اقوال مفسّران شیعه و سنی در ذیل این آیات مؤیّد این باور است.
در کنار آموزه¬های قرآنی، در سنّت نبوی و روایات اهل¬بیت، به شماری از احادیث برخواهیم خورد که از جایگاه تقیّه و لزوم عمل به آن سخن رانده¬اند. در روایات اسلامی و به¬خصوص شیعی واژه تقیّه کاربرد رایجی داشته و مفهوم و شرایط و آثار آن مطرح شده است؛ به¬عنوان نمونه در برخی از این اسناد در رابطه با اهمیت و جایگاه بلند تقیّه می¬خوانیم: تقیّه نُه دهم دین است و کسی که به تقیّه عمل نکند گویا دین ندارد و برخی روایات نیز او را همانند تارک صلاه دانسته¬اند.
از این¬رو اهمیت تقیّه به¬گونه¬ای است که هیچ اندیشمندی نمی¬تواند منکر اصل آن شود؛ چه آن¬که در برخی منابع اهل¬سنّت نسبت به جواز آن ادّعای اجماع شده است.
وجدان، فطرت و عقل سلیم نیز، مشروعیت این عمل تاکتیکی و روش عاقلانه را تأیید کرده و آن را یکی از قواعد مترقّی سیاسی، اجتماعی و عقلانی به حساب می¬آورد. به عبارت دیگر، دلیل عقلی جواز تقیّه، سیره عقلا است که دفع ضرر محتمل را با در نظر گرفتن شرایط روا و حتّی ضروری میدانند. بنابراین بر مبنای پذیرش این دلیل، تقیّه اختصاص به شیعیان و حتّی مسلمانان نخواهد داشت.
در عصر حاضر نسبت به این باور اسلامی خوانش¬های جدیدی روبه¬رو می¬شویم که آگاهی نسبت به این دیدگاه¬ها، ارتباط تنگاتنگی با بحث برائت داشته و در اتخاذ تصمیم درست ما را یاری خواهند کرد.
برخی از جریان¬های درون شیعی به تحریف معنای تقیّه دامن زده و خواسته یا ناخواسته از آن برداشتی مخالف با باورهای امامیه کرده¬اند. قرائتی از وحدت که به نظر در تعارض با اصل برائت در اندیشه امامیه است. از این¬رو تبیینی صحیح، جامع و مطابق با آیات و روایات، لازمه اعتقاد به این آموزه اسلامی است.
این¬همانی اتّحاد و تقیّه از دیرباز سخن راندن از اتّحاد میان فرقه¬های اسلامی مخالفان و موافقان خویش را داشته است.
برخی نادانسته و از روی ناآگاهی تقیّه را به اشتباه به وحدت یا عاملی جهت وحدت بین امامیه و سایر فرقه¬های دیگر پنداشته¬اند. ایشان چنان افسارگسیخته بر طبل وحدت کوبیده¬اند که باورهای خویش را لگدمال کرده-اند. تاریخ مرجئه شیعه یا مقصره خود گواه بر این مدّعا است.
این جریان انحرافی به جهت پیشبرد اهداف خویش در مقابله با فساد بنی¬امیه، با پذیرش افضلیّت امام علی، خلافت خلفای نخستین را هم می¬پذیرد و در عمل، برای پندار سنیان در مسئله امامت و خلافت، تن¬پوشی از اعتقاد شیعه ارائه می¬دهد.
این گروه در مصادر شیعی با عنوان بتریه نیز یاد شده¬اند. اضافه این¬که این جریان، در روایات اهل-بیت جریانی قابل قبول و مورد تأیید نبوده¬اند. محقّقان تاریخ اندیشه نیز در واکاوی این نظریّه، ایشان را به¬واسطه کوتاهی ورزیدن در حقّ امیرمؤمنان از جامعه شیعی متمایز دانسته¬اند؛ چراکه هواداران این نظریّه مدّعی هستند که حضرت علی خود را از ابوبکر و سایرین برای اداره امور مسلمانان، شایستهتر میدانسته¬اند، امّا به سبب مسائلی، حقّ شخصی خود را کنار گذشت و بر آن اصرار نورزید و با کمال خودگذشتگی با ابوبکر بیعت و مشروعیّت او را کامل فرمود.
در عصر حاضر نیز برخی همچون سلفی¬گرایان ایرانی، پا را از این فراتر گذاشته است. به گمان خویش نسخه جدیدی برای وحدت و هم¬گرایی پیچیده¬اند که به حذف عنصر امامت انجامیده است؛ همچنین برخی به بهانه تقریب، مسیر افراط پیش گرفته و صورت مسئله بیزاری جستن از دشمنان و غاصبان حقّ اهل¬بیت (ع) را از اعتقادات خویش پاک کرده¬اند و حتی برائت از دشمنان ایشان را در خلوت هم انکار می¬کنند؛ امّا در مقابل، برخی مسیر تفریط را برگزیده¬اند و چنان بر طبل مخالفت با وحدت بین مسلمانان کوبیده¬اند که گویی جایی برای هیچ¬گونه تعامل اجتماعی با مخالفان در منظومه فکری ایشان نمی¬گنجد.
حال سؤال این است که آیا معنای تقیّه، تقریب بین باورهای مذاهب است یا این¬که حوزه شمولی آن فقط در مسائل اجتماعی و سیاسی بوده است. آیا آیات و آموزه¬های روایی برداشتی این¬چنین از تقیّه را قبول می¬کنند؟ آیا مخالفان امامیه نیز باور به چنین اتّحادی داشته و از آن استقبال کرده¬اند؟
برای روشن این مسئله ابتدا باید تقیّه مداراتی را تبیین و سپس اقسامی که از وحدت متصوّر شده است، ترسیم شود تا بتوان قرائت صحیح را از نادرست با بررسی ادلّه به بحث و نظر نشست.
در احادیثی که از تقیّه به¬عنوان سپر «جُنّه» و «تُرس» یاد شده، تقیّه خوفی مراد است؛ زیرا سپر وسیله¬ای است که از ضربات دشمن به آن پناه برده میشود و تقیّه خوفی نیز به¬عنوان سپری در برابر هجمات ظالمان عمل میکند؛ امّا در مقابل، روایاتی که به حسن معاشرت و التزام به اعمال پسندیده سفارش کرده¬اند، بیشتر با تقیّه مداراتی مناسبت دارند.
هدف عمده و اساسی از این نوع تقیّه جلب¬نظر مخالفان به شیعه و آیین تشیع، حسن معاشرت، هم-زیستی مسالمتآمیز و جلب مودّت مخالفان یا تحقّق وحدت، اتّحاد و انسجام اسلامی در میان مسلمانان یا رفع اتهام، تعییر و مذمت شیعیان از جانب دیگر مذاهب است.
بنا بر روایات اهل¬بیت در این موضوع، حضور در مجالس، مساجد، مدارا کردن، عیادت مریض و تشییع جنازه مردگان عامه مطلوب و مورد تأکید ایشان است. در باب مدارات علاوه بر باب¬های مختلف کافی، روایات فراوانی در من لایحضر الفقیه، تهذیب و استبصار به چشم میخورد.
لازم به یادآوری است که منظومه روایات شیعی را باید در کنار هم ملاحظه کرد و باید توجّه داشت که انبوه این روایات، از اعتبار روایات تبّری نسبت به دشمنان اسلام و اهل¬بیت چیزی نمی¬کاهد. بنیان-گذار کبیر انقلاب اسلامی در وصیت¬نامه الهی سیاسی خود در این باره (قریب به این مضامین) فرموده-اند: «طبق دستور اهل¬بیت باید بر تمامی ستمگران و غاصبین حق آنان مثل بنی¬امیه ملعون از صدر اسلام تا روز قیامت لعن فرستاد و باید این لعن را زنده نگه داشت. بر همه واجب است که در تمام مجالس عمومی و مراسم مذهبی به¬طور کوبنده فجایع و جنایات دشمنان اهل¬بیت از صدر اسلام تا به امروز بیان شده و بعد به آنان لعنت فرستاده شود.»
از این رو انسان بصیر و آگاه در جمع بین این دو دسته روایات به نتیجه مطلوبی خواهد رسید که لعن و برائت از دشمنان و ظالمان در ملأ عام و در موقعیّتی که او را خطری تهدید میکند جای خود را به تقیّه داده و شیعه با سلاح تقیّه مداراتی اهداف مهم خویش را پیش میبرد. شاید علّت سفارش اکید اهل¬بیت، بر تقیّه مداراتی از این رو باشد که با نیکی، قلوب کسانی که عِناد نداشته نسبت به حقیقت متمایل گشته و هدایت شوند.
بعد از بیان این مقدمه، تبیین اقسام وحدت گام دومی است که ما را در تبیین درست در این موضوع یاری خواهد رسانید. برداشت¬های مختلف از وحدت و هم¬گرایی را می¬توان در وحدت اجتماعی، سیاسی و مذهبی جست¬وجو کرد. ابتدا وحدت اجتماعی که شواهد آن در منابع فریقین قابل اثبات است.
هم¬زیستی مسالمتآمیز، جلب مودّت مخالفان، اتّحاد و انسجام اسلامی در میان مسلمانان همواره مطلوب معارف و آموزه¬های دین و بزرگان دین بوده است؛ چنانچه شواهد آن در احادیثی از جناب رسول خدا، امیرمؤمنان و برخی از صحابه مشاهده می¬شود.
در ملاک عقلی و شرعی این دو نوع از وحدت هیچ عقل سلیم و دلیل شرعی نه تنها مخالفتی نکرده است، بلکه همواره بدان راهنما بوده¬اند؛ امّا آنچه برای بسیاری از ساده¬اندیشان ایجاد توهّم کرده است، وحدت عقیدتی است. بدین معنا که به جهت اتّحاد و یک¬دلی از باورهای خود عقب¬نشینی کرده و برای خشنود شدن اکثریّت، اقلیّت دست از اعتقادات خود شسته و به عبارتی هم¬رنگ جماعت شود.
این پندار هم از نگاه قرآن و روایات و هم از نظر اندیشمندان اسلامی مردود شمرده شده است. قرآن کریم خطاب به رسول گرامی می¬فرماید: «وَ لَن تَرضی عَنکَ الیَهُود وَالنَّصارَی حتّی تَتَبّعَ مِلَّتهم» (بقره: ۱۲۰)؛ یعنی پیامبر گمان مکن که با عقب¬نشینی از برخی اعتقادات دشمنان از تو راضی شده و دست از مخالفت با تو بر¬می¬دارند. ایشان تا تو را کاملاً تابع خود نبینند، دست از تو و اهل ایمان بر نخواهند داشت؛ چنانچه در زمان¬های قبل و چه در عصر حاضر، شاهد این دَدمنشی¬ها بوده¬ایم. دشمنان شیعه نه تنها ایشان را به جهت مخالفت و لعن غاصبان حقّ اهل¬بیت کشته¬اند، بلکه ایشان را به جهت زیارت، عزاداری و توسّل به اولیای الهی نیز می¬کشند. نویسنده طقوس الشیعه، مواردی که شیعیان بغداد را به جهت آن در قرن سوم تا ششم هجری قربانی و زندگی ایشان به آتش کشیده می¬شده را با منابع تاریخی از عامه به تصویر کشیده است. تاریخ گواه بر کشته¬شدن شیعه به جهت حتّی جشن گرفتن برای مراسم غدیر و عزاداری سیدالشهدا در قرون ابتدایی اسلام است.
بنابراین کسانی¬که با پندار عقب¬نشینی از اعتقادات گمان کرده¬ که راهی برای اتّحاد پیدا کرده¬اند، در حقیقت به سرابی بیش دست نیافته و خسران دنیا و آخرت را برای خویش رقم زده¬اند.
امام صادق (ع) در حدیثی، تنها ایستادن به سمت کعبه را نقطه اشتراک فریقین دانسته و بقیه باورهای مخالفان را از پیروان خویش جدا دانسته¬اند. امام هادی (ع) نیز در زیارت غدیریه، مخالفان و منکران ولایت را در دایره انکارکنندگان رسالت و حتّی توحید بیان داشته¬اند و معالم المدرستین علامه عسکری و همچنین سیری در صحیحین محمدصادق نجمی که توحید و نبوّت را در مکتب پیروان سقیفه به تصویر کشیده¬اند، خود گواهی بر این ادّعا است.
بنابراین این¬که برخی از روی ناآگاهی و یا به جهت تحریف باورها، این¬گونه القا کرده¬اند که فقط اختلاف بر سر خلافت بوده و آن هم بعد از مدّتی با رضایت حضرت امیر (ع) پایان یافته است، مسیری خلاف واقعیت تاریخی و آنچه که اهل¬بیت فرموده¬اند را طی کرده¬اند؛ چنانچه گزاره¬های تاریخی هم¬چون عدم قبول شرط عبدالرحمن بن عوف مبنی بر بیعت بر سنّت شیخین در شورای شش نفره عمر، عدم حضور حضرت در فتوحات و عدم قبول پُست حکومتی از خلفا در دوران خانه¬نشینی حضرت، مؤیّد این مدّعا هستند.
از سوی دیگر، بزرگان شیعه هم¬چون رهبری معظم انقلاب که خود پرچم¬دار وحدت هستند، در این¬باره می¬فرماید: «اگر ما می¬گوییم که شیعه و سنی در کنار هم قرار گیرند، یعنی شیعه، شیعه بماند و سنی هم سنی بماند. ما چه موقع به عالم سنی گفته¬ایم که منظورمان از وحدت این است که شما شیعه بشوید؟ ما چنین چیزی نگفته¬ایم. ما نمی¬گوییم کسی مذهبش را عوض کند. هدف جلوگیری از سوء استفاده دشمن است.»
بنابراین اگر شمار معدودی از علمای عامه از روی ناآگاهی و غفلت از منابع فریقین مطرح می¬کنند که ما هیچ¬گونه وحدتی با شیعه نداریم و این وحدت هیچ¬گاه تحقّق نمی¬پذیرد، مگر این¬که شیعیان دست از اهمّ اعتقاداتشان بردارند، در پاسخ ایشان گفته می¬شود که آری امامی¬مذهبان نیز بر این باورند که بین ظُلمت و نور، حق و باطل هیچ¬گونه وحدتی نیست. وحدتی که اندیشمندان شیعه از آن دفاع علمی می¬کنند، به معنای وحدت در عقیده و احکام فقهی و تنازُل از عقاید طرفین نیست، بلکه معنای صحیح آن اتّحاد سیاسی در برابر دشمن مشترک اسلامی و حُسن معاشرت و همزیستی مسالمت¬آمیز بین آحاد امّت اسلام است؛ چرا که ثابت شد مقوله وحدت و تقیّه در قرآن و روایات فریقین کاملاً مجزا است و هیچ¬یک از آیاتی که جوامع حدیثی تفسیری عامه و خاصه برای تقیّه ذکر کرده¬اند، دلالتی بر وحدت عقیدتی ندارند.
نکته پایانی این¬که برآیند و نتیجه عمل به تقیّه مداراتی که منجر به اتّحاد، انسجام و همدلی در جامعه و یکپارچگی در مقابل دشمنان می¬شود را شاید بتوان از روی مسامحه، اتّحاد نامید؛ امّا با توجّه به منظومه فکری و وادادگی صاحبان این نظریّه، هرگز چنین باوری مقصود ایشان نبوده و تعریف وحدت از سوی ایشان با اتّحاد مذکور تفاوت ماهوی دارد.پایان پیام/۱۱۰