اخبار پوششی و تولیدی قماخبار قماخبار مهم

رد پای عشق تا کربلا/جهادگرانی که امید و نشاط را در دل‌ها زنده می‌کنند

فاطمه سادات محمدی

آستان بهارستان؛ یکی دست در گل فرو می برد دیگری دست در دل؛ اینجا قلمروی تحت تصرف گروه‌های جهادی است که نشاط و امید را در دل‌ها زنده می‌کنند.

به گزارش خبرنگار آستان بهارستان؛ اینجا قلمروی تحت تصرف گروه‌های جهادی است؛ یکی دست در گل فرو می‌برد وسقفی بر سر خانواده‌ای می‌گستراند و دیگری دست در دل می‌برد و دردی را می‌کاهد؛ یکی پامنبرنشین دارد و دیگری منبر می‌سازد.

یکی دست در جیب می برد و دیگری پول‌ها را تبدیل به اسباب واثانیه منزل نیازمندان می‌کند.

اینجا همه یک دست واحد هستند؛ رئیس ومرئوس ندارند؛ خلوص نیت موج می‌زند در چشمان سر به زیر روحانی که تخصص چشم و سطح چهار حوزه علمیه را دارد و آمده تا سرویس‌های بهداشتی مسجدی در یک منطقه محروم را بشوید و روح خود را صیقل دهد.

غیرت را می‌بینی در بازوان مردان جهادی که آستین لباس بالا زدند و در گرمای ۵۰ درجه تابستان در روستایی دورافتاده رفتند تا برای اهالی به‌خصوص پیرمرد و پیرزنان آسایش را فراهم کنند.

برخی لباس روحانیت را از تن درآوردند و می خواهند ناشناس باشند اما برخی با عبا وعمامه کار می کنند که بگویند من به عنوان طلبه آمده‌ام تا زی‌طلبگی را معنا کنم.

یک عده طلبه و نیروی بسیجی همدیگر را پیدا کردند و دور هم جمع شدند تا انسانیت را به تصویر بکشند.

در اساسنامه گروه جهادی‌شان آورده‌اند که ما به آرزوی دیدن لبخند رضایت پدر و مادر پیرمان تا زمانی که جان و مال و آبرو داریم از خدمت خسته نخواهیم شد.

هرکس هرچه در چنته دارد را به‌کار گرفته‌؛ همه کاری را هم انجام می‌دهند از شستن اموات تا بازی با بچه‌ها.

زنان جهادگر یک قدم جلوتر از مردان هستند زیرا با لباس‌های بلند و برخی با چادر کار می‌کنند یکی برای تبلیغ دین آمده و دیگری در دانشگاه، هنر خوانده و با احساس و آرامش بر دیوارهای مدرسه نقش گل وبوته را می نگارد تا دیوارهای آجر قدیمی ترک خورده دیگر خود را به دانش‌آموزان نشان ندهند.

جهادگرانی که امید و نشاط را در دل‌ها زنده می‌کنند رد پای عشق تا کربلا
جهادگرانی که امید و نشاط را در دل‌ها زنده می‌کنند رد پای عشق تا کربلا

هوای عشق‌بازی با خدا

اینجا نمی‌شود گفت همه جای دنیا آسمانش یک رنگ است؛ آسمان اینجا متفاوت است هوا هوای عشق‌بازی با خداست؛ عشق‌بازی کسانی که خدمت در گمنامی را پیشه کرده‌اند.

یکی به عشق رهبر دیگری به یاد سردار دل‌ها و یکی به عشق مردم آمده و همه دارند عشق را معنا می‌کنند؛ نه هزینه‌ای دریافت می‌کنند و نه اسم‌شان را جار می زنند؛ پشت لباس‌های خاکی‌شان نوشته «جهادگران بی‌ادعا».

با امید، با نشاط، با شوق و بدون منت فعالیت می‌کنند و در اوج کار هم که باشند همگی با صدای اذان دست از کار می‌کشند و گرد هم می‌آیند، قرآن می‌خوانند و زیر تابش نور خورشید و شب‌ها زیر نور ماه نماز را برپا می‌دارند.

هم و غم‌شان خدمت به خلق است؛ به این افراد می شود تکیه کرد، می شود اعتماد کرد، می‌شود به دوستی‌شان به بودن‌شان دلگرم بود و به ساخت ایران توسط آنان امید داشت.

این گروه جهادی بسیج کارگروه‌های بهداشت ودرمان، دامپزشکی، کارآفرینی، فرهنگی، آموزشی، تفریحی و عمرانی را تشکیل داده‌اند و از هر صنفی با آنان همراه شده‌اند و به فراخور نیاز به مناطق مختلف اعزام می‌شوند و سالی چند زائر اولی را رهسپار مشهد و کربلا می‌کنند.

حالا آمده‌اند و دراین گوشه کشور جهادی برپا کردند؛ از خانواده و مادیات دل کنده‌اند و با تمام دل مشغولی‌ها آمده‌اند تا مدتی به دور از آسایش شهر و خانه‌شان به امید ساختن خانه‌ای کوچک با دلی بزرگ، در آسمان پرستاره کویر به خداوند نزدیک‌تر شوند.

دانشگاهی فرادانشگاهی

می‌روند که بسازند اما این سفرها خودشان را ساخته‌؛ برخی دانشجویانی هستند که امروز در دانشگاهی دیگر آمده‌اند که به گفته خودشان کاربرد بیشتری از هر دانشگاهی برایشان داشته؛ برخی سن کم اما غیرت و عزم بلند دارند و این خوش‌قلبی، آنان را نسبت به گرما و سرما و سختی کارها مقاوم ساخته است.

حس آرامش خوبی در بین این آدم‌ها به انسان دست می‌دهد خودشان اما آرامش را در کمک به دیگران یافته‌اند و می‌گویند بهترین و خاطره انگیزترین لحظات زندگی دراین سفرها رقم می خورد؛ به قول مقام معظم رهبری این افراد تاریخ را آبرومند می‌کنند.

یکی از طلاب بسیجی مدرسه علمیه معصومیه قم که کارشناسی حقوق قضایی دارد و دراین سفر دست در گل فرو برده و دارد آن را ورز می‌دهد از خاطره یکی از سفرهای خود می‌گوید: حدود ۱۰ سال پیش ماه رمضان به روستای دورافتاده‌ای در جنوب کشور رفتم آنان هنوز با من تماس می‌گیرند و هدیه دست‌سازشان به آیینه جلوی ماشین من آویز است؛ آویزی که نشان از معرفت بچه‌های روستایی دارد.

یاد آن روز‌ها را اینگونه تعریف می‌کند که بچه‌ها در اتاقی کاهگلی که به بادی بند بود درس می‌خواندند، دست به کار شدیم و مدرسه را دوباره ساختیم.

وی از همراهی خود در کوهنوردی با بچه‌ها و شنا با آنها در رودخانه نیز خاطرات زیادی دارد و می گوید آنها تصور نمی‌کردند یک روحانی در کنار آن‌ها کوهنوردی کند و یا برای شنا در آب سرد رودخانه وارد شود.

در کنار فعالیت‌های خود تا پاسی از شب منبر‌های فردایش را مطالعه و یادداشت می‌کرده تا رسالت آمدنش به روستا را نیز فراموش نکند.

وی که در مدت اقامت خود از وضعیت معیشت روستا باخبر شده درآخرین روز، بدون خداحافظی روستا را ترک می‌کند تا مردم در معذوریت رودرویی با وی برای پرداخت هزینه قرار نگیرند اما در راه مشاهده می‌کند که مردم از وی زود‌تر دست به کار شده‌اند و صندوق عقب ماشین وی با خرمایی که تنها دارایی و وسیله امرار معاش اهالی بوده پر شده است.

یکی از دندان پزشکان جهادی که به تازگی از پرکردن دندان کودکی فارغ شده، هم می‌گوید چند وقت یک بار روحم پرمی‌کشد که به منطقه‌ای محروم بروم زیرا وقتی می‌بینم برخی از درد به خود می پیچند اما در نهایت با مسکن خود را آرام می‌کنند و توانایی پرداخت هزینه‌ها را ندارند احساس عذاب وجدان می‌کنم و وظیفه خودم می‌دانم که به آنان کمک کنم.

دانشجوی فعال بسیج دانشگاه قم هم می‌گوید عبادت خداوند چیزی جز خدمت به خلق نیست و حسی که در شاد کردن دل مردم هست را در هیچ کاری تجربه نکرده‌ام برای همین گاهی برای آمدن با گروه، هدایایی را به صورت قسطی خریداری می‌کنم تا شادی را در دل کودکان جای دهم.

جهادگرانی که امید و نشاط را در دل‌ها زنده می‌کنند رد پای عشق تا کربلا
جهادگرانی که امید و نشاط را در دل‌ها زنده می‌کنند رد پای عشق تا کربلا

دستان گره‌گشا

دستان مشکل‌گشای آنان جایی می‌رود که گره‌ای باشد تا باز کنند؛ حاج آقا به عنوان سرتیم این گروه جهادی به همراه چند نفری که از سفر کربلای اربعین جا مانده‌اند به این نتیجه می رسند که به یکی از مناطق محروم بروند.

با آنان همراه می‌شوی؛ از دل پیچ وخم‌های جاده خاکی که می‌گذری به آبادی بی آب وعلفی می‌رسی که کمتر کسی تاکنون به سراغ ساکنان آن رفته است.

مردم از آب آشامیدنی سالمی برخوردار نیستند؛ با ورود به آبادی چشمت به چشم زنان و دختران دبه به دست می‌افتد که لب چشمه نشسته‌اند ظرف و رخت می‌شویند و از همان آب هم برای نوشیدن استفاده می‌کنند.

هرچه بیشتر به دل آبادی می‌زنی خانه‌های خشت وگلی بیشتری خود را به تو نشان می‌دهند.

مردم این روستا صورت‌های سوخته وبدن‌های تکیده دارند و از حداقل‌ها هم بهره‌ای نبرده‌اند حتی سرویس بهداشتی آنان به شکل صحرایی ساخته شده است.

بیشتر جوان‌ها به شهر رفته‌اند اندکی هم که مانده‌اند صبح تا غروب برای کار به شهر می‌روند.

خیلی از مسائل را نمی‌دانند زیرا نه آموزش دهنده‌ای دارند و نه حتی تلویزیون؛ زیرا آنتن صدا وسیما به این منطقه نرسیده است.

اما ابرمردان و زنانی به میدان آمدند و هم قسم شده‌اند که تا فقر و محرومیت را از جای جای کشورمان ریشه کن نکرده‌اند از پای ننشینند.

جهادگرانی که امید و نشاط را در دل‌ها زنده می‌کنند رد پای عشق تا کربلا
جهادگرانی که امید و نشاط را در دل‌ها زنده می‌کنند رد پای عشق تا کربلا

شیعیان به یاری اهل تسنن شتافتند

بچه شیعه‌ها رهسپار سربیشه، روستایی از توابع شهرستان الیگودرز در استان لرستان که اهالی آن اهل تسنن هستند، می شوند؛ جایی که از مرکز شهرستان فاصله زیادی دارد و تنها قنات آن به دلیل خشکسالی‌های پی درپی آب زیادی ندارد.

وقتی متوجه می‌شوند که این منطقه آب لوله‌کشی ندارد هزینه‌ای که برای سفر کربلا گذاشته بودند را وسط گذاشته و بیل به دست گرفتند و بر زمین کوبیدند؛ در آب وعرق افتادند اما تیغ‌های خورشید هم حریف عزم‌ راسخ‌شان نشد.

شروع به حفر کانال کردند و برای لوله‌گذاری آب، از کمک خیرین استفاده کردند این گروه جهادی مردم آبادی را هم پای کار آوردند و مطالبه مسئولان این گروه جهادی از مسئولان ذیربط، در رگ‌های آبادی جان تازه‌ای را جاری کرد و اینگونه  ردپای بلندی را دراین نقطه کشور از خود برجای گذاشتند.

ذوق و شوق اهالی به‌خصوص کودکان و پیرزنان و پیرمردان قابل وصف نیست و می‌گویند ما از همه چی عقب بودیم خدا اموات حاج آقا و دوستانشان را بیامرزد«نانشان گرم آبشان سرد»

عالمان عامل

عده‌ای هم تهیه بسته‌های معیشتی و پخت غذای گرم را دراین مدت در برنامه داشتند و دل مردم را گرم می‌کردند و از دلیل کارشان که می‌پرسیدی می‌گفتند رضای خدا در رضای مردم است.

همه این دستاوردها نتیجه آن روزی بود که لباس‌ها را از تن درآوردند و لباس خاکی را بر تن و چراغ امید و نشاط در دل مردم روشن و تنور دل‌ها را به زندگی گرم کردند.

از هیچ، همه چیز ساختند و آسایش را هدیه کردند به دستان پینه بسته و جان‌های خسته از محرومیت دنیا اما وقتی می‌خواهی اسم‌شان را بیاوری راضی نمی‌شوند که نمی‌شوند.

اعضای گروه روزهای سختی را پشت سر گذاشته و هر شب از شدت خستگی سر بر زمین که می‌گذاشتند گویی از هوش می‌رفتند.

اینجا زمین روزی گواهی می‌دهد که هرکدام از این‌ها عالم عامل هستند و خواب‌شان هم عبادت بوده است.پایان پیام/۱۱۰

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا