نسبت های ناروا به سیره امام رضا علیه السلام در موضوع وحدت
آستان بهارستان؛ محمد کاظم اسماعیلی پژوهشگر بنیاد بین المللی امامت در یادداشتی به نقد کتاب
«حدیث همدلی؛ تجلی وحدت در سیره امام رضا علیه السلام» پرداخته است.
یکی از کانال هایی که کتاب های الکترونیکی به اشتراک می گذارد به مناسبت هفته وحدت، چند کتاب در موضوع وحدت و تقریب معرفی کرده بود که یکی از آن ها کتاب «حدیث همدلی؛ تجلی وحدت در سیره امام رضا علیه السلام» بود.
عنوان آن جلب توجه کرد و با شناختی که از نگارنده داشتم[۱] مصمم به خواندن کتاب شدم. هر چقدر صفحات جلوتر می رفت، شگفتی ام بیشتر می شد که چگونه برخی بی پروا به صورت گزینشی با سیره اهل بیت علیهم السلام برخورد می کنند و در زوایای تاریخ می گردند تا گزاره هائی را مطابق با میل خود پیدا کرده و از آن ها، دستاوردهائی باب طبع خود بجویند.
همان گونه که نگارنده این کتاب، با گزینش از سیره امام رضا علیه السلام در پی اثبات دیدگاه خود در زمینه وحدت و تقریب است که شوربختانه احاطه ناکافی بر روایات و سیره امام رضا علیه السلام وی را بر این وادی کشانده که به نظر پس از ترسیم برخی دیدگاه ها، به دنبال استناد آن از سیره امام رضا علیه السلام است و شگفتی ام زمانی بیشتر شد که کتاب توسط آستان قدس رضوی چاپ شده است از این رو تصمیم بر نگارش یادداشتی گرفتم تا برخی از گفته های وی را به اختصار نقادی کنم.
سکوت امیرمومنان یا قیام نکردن به شمشیر؟
وی در بخشی از مطالب کتاب، بر این نکته تأکید دارد که سکوت امام علی ، صلح امام حسن و حتی ولایت عهدی امام رضا علیهم السلام در راستای حفظ وحدت و یکپارچگی مسلمانان صورت گرفته است (حدیث همدلی، ۹) تعبیرِ سکوت، امیرمؤمنان علیه السلام از آن خطاهای پرکاربرد است که بارها شنیده می شود.
درحالی که اگر نگارنده، نسبت به سیره امیر مومنان علیه السلام تأمل بیشتری داشت بی شک به این مطلب می رسید که امامان هیچ گاه از اصول مسلم و بنیادین خویش کوتاه نیامدند و سکوت نکردند از این رو در ابتدای امر غصب خلافت، حضرت امیر علیه السلام تا زمان حیات حضرت صدیقه سلام الله علیها، با غاصبان دستگاه خلافت، همکاری و بیعت ننمود. (صحیح بخاری، ۵/۱۳۹) گرچه به ظاهر اگر امیرمومنان و حضرت زهرا می خواستند وحدت از دیدگاه افراطیان را اجرا کنند، از همان ابتدا با دستگاه خلافت همکاری می کردند و هجوم به بیت و صدمات را تحمل نمی کردند.
نمونه دیگر از سکوت نکردن، در شورای شش نفره رخداد، جائی که اختیار را به عبد الرحمن بن عوف وانهادند اما امیرمؤمنان حاضر به پذیرش سیره شیخین نشد، در نتیجه با عثمان بیعت کردند.(شرح المقاصد، ۵/۲۸۸)
نگارنده در بخش دیگری از کتاب تاکید می کند: «آری حفظ وحدت امت اسلامی از خطرها و جلوگیری از سوء استفاده دشمن از تفرقه میان مسلمانان آن قدر مهم است که اهل بیت علیهم السلام در این راه حتی از خلافت و حاکمیت ظاهری خویش بر مسلمانان می گذشتند، اما حالا چه شده است که عده ای از شیعیان جاهل، چشم بر همه واقعیت ها می بندند و با نام طرفداری از مکتب اهل بیت علیهم السلام بر آتش فتنه های مذهبی می دمند و به تضعیف امت اسلامی کمک می کنند؟» پرسش این جاست آیا واقعا اهل بیت علیهم السلام از خلافت و حکومت ظاهری گذشتند یا قیام به سیف نکردند؟
چگونه امیرمؤمنان از حق خلافت گذشت که حضرت فاطمه سلام الله علیها را بر مرکبی سوار می نمود و به همراه حسنین علیهما السلام به خانهی یک یک یاران پیامبر صلی الله علیه و آله می رفت و نصرت و یاری می طلبید. (کتاب سلیم، ۲/۵۸۰)
در روایتی، راوی از امام رضا علیه السلام دلیل جهاد نکردن حضرت با دشمنانش را در ۲۵ سال پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله می پرسد که حضرت کمی یاوران را دلیل آن بیان می کنند همان گونه که رسول خدا صلی الله علیه و آله در دوران ۱۳ سال مکه اقدام نظامی نکردند. (عیون اخبار الرضا،۲/۸۱) این گزارش های چگونه با گذشتن از حق خلافت سازگار است؟
بررسی مشورت دادن امیرمؤمنان به خلفا
در فرازی دیگر تاکید می کند: تفرقه افکنان باید بدانند که امیرالمومنین علی علیه السلام برای این که خطری امت اسلامی را تهدید نکند خلفا را در پارهای از جنگ ها، مانند جنگ با ایران و روم و فتح بیت المقدس مشورت دادند و حتی بر اساس مصلحت اسلام و مسلمین از خلیفه دوم می خواستند که در جنگ میان ایران و مسلمانان جانش را به خطر نیندازد. (حدیث همدلی،۱۰)
نگارنده با گزینش بخشی از تاریخ بدون اعتبارسنجی آن، اصل وقوع آن را مسلم دانسته و بدون تحلیل دقیق، به همکاری نکردن امیرمومنان با خلفا در عمدهای از امور حکومت اشاره نمی کند که نمونه آن در جنگ با اسود عنسی و مسیلمه و سجاح، همان گونه که عمروعاص هم گفته بود، حضرت علی علیه السلام با وی همکاری نکرد (تاریخ یعقوبی، ۲/۱۲۹) همچنین خلیفه تلاش داشت تا آن حضرت را برای سرکوبی قبایل کِنده اعزام کند، ولی عمر آن را بیهوده دانست. (فتوح ابن اعثم، ۱/۷۲)
امام در دوران خلافت عمر نیز چنین نبود که همه مسئولیت های واگذار شده خلفا را بپذیرد به عنوان نمونه در جریان سفر عمر به شام، از امام خواست به همراه ایشان حرکت کند ولی امام نپذیرفت و به همین جهت خلیفه از حضرت نزد ابن عباس شِکوه کرد که ابن عباس دلیل عدم همکاری را ناخشنودی او به جهت از دست دادن خلافت بیان کرد (دانشنامه روابط سیاسی حضرت علی علیه السلام، ۱۲۸)در جنگ قادسیه نیز امام فرماندهی سپاه را نپذیرفت (شرح نهج البلاغه حدیدی، ۱۲/۷۸-۷۹) با این وجود اگر حضرت علی علیه السلام خلافت و شیوه خلفا را صحیح می دانست و با آنان همکاری پیوسته داشت در نبردهای دوران آن ها، شرکت می کرد و این مسئولیت ها را می پذیرفت از این رو بررسی برخوردهای امام علیه السلام با خلفا نشان می دهد که حکومت و حاکمان آن برای امام ارزشی نداشتند بلکه حضرت در مواردی که همکاری با آن ها به نفع جامعه اسلامی و پیشبرد اسلام بود همکاری می نمود؛ ولی در مواردی که یاری دادن آنها سبب تایید شخص خلیفه به حساب می آمد، خود را کنار می کشید و بدین وسیله اعتراض خود را اعلام می کرد به ویژه در اوایل حکومت خلیفه اول که آغاز انحراف رهبری از مسیر خود بود کمتر حضرت در بین همکاران حکومت حاضر بود.
نکته دیگر در برخی از مشورت ها، آن است که در بین وظائف امام و پیشوای برگزیده از جانب خداوند، حفظ شریعت و نگاهبانی از حوزه دین و همچنین حفظ جان مسلمانان از مهمترین وظایف او است که در برخی از موارد مشورت، اساس دین یا جان مسلمین در خطر بوده است.
بررسی توصیه های همزیستی
نگارنده بخشی از کتاب خود را به توصیه های فراوانی از ائمه درباره مراوده و همنشینی شیعیان با سایر مسلمانان در تمام زندگی دینی و اجتماعی اختصاص می دهد (حدیث همدلی، ۱۵) در حالی که تعامل زیستی و مراوده مسالمت آمیز با اهل سنت همانند اهل کتاب، مورد اشکال و تردید نیست.
به طور کلی، همکاری میان پیروان مذاهب، سه مقوله دارد که برای فهم مراد، باید این سه بخش از یکدیگر تفکیک شود: ۱٫ اتحاد ملل اسلامی یا همکاری جهان اسلامی.۲٫همزیستی اجتماعی مسلمانان و گروه های اسلامی.۳٫ همفکری و هماندیشی دینی و تقریب مذهبی. محل بحث و معرکه آراء، بخش سوم است که چگونه این تقریب و هم اندیشی انجام پذیرد آیا بر پایه ادعای نویسنده که وحدت امت واحده را پیشنهاد می کند یا بر اساس محور امامت هم اندیشی و هم فکری انجام شود و از آموزه های قرآن و سنت نسبت به این نوع وحدت بهره گرفته شود. (گفتمان امامت، الگویی معرفتی در تقریب و وحدت،۶۹-۲۲۶)
شیوه های اهل بیت در مبارزه با باطل و انحراف
وی در بخشی دیگر منطق اهل بیت علیهم السلام را بر روشنگری و استدلال بیان می کند که آن بزرگواران هیچ گاه از راه های باطلی همچون توهین و دشنام و تخریب مخالفان شان استفاده نکردهاند و تاکید می کند حتی یک مورد را نمی توان یافت که ایشان توهینی به عقاید اهل سنت نموده باشند.
نگارنده کتاب، بین دو موضوع خلط نموده و بیان حقائق و پایه های اعتقادی در دین را با توهین و دشنام و تخریب همسان پنداشته است زیرا در بیان اهل بیت علیهم السلام مواردی یافت می شود که امام در مقام روشنگری نسبت به ظلم ها و جورهای دشمنان شان است گر چه اهل سنت آن را توهین قلمداد کنند.
به طور نمونه مجموع صحابه مورد احترام اهل سنت هستند اما در روایاتی از امام هشتم بر انحراف آنان از مسیر حق تاکید شده است که وقتی به کنار حوض کوثر می آیند آن ها را دور می کنند، رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند: اصحابم اصحابم که خطاب می رسد به دلیل رفتارهای پس از شما، اجازه نوشیدن از حوض کوثر ندارند. (عیون أخبار الرضا، ۲/۸۷)
همچنین امام در مقام تفسیر یا تأویل آیه ۷۲ احزاب «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَهَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها» امانت را ولایت معنا نمودند و کسی که بدون شایستگی ادعای آن را نماید کافر معرفی نمودند. (عیون اخبار الرضا ع، ۱/۳۰۶) بر اساس این روایات امام در مقام بیان حقایق گر چه دیگران بیان این موضوعات را خوش ندارند یا توهین بپندارند، کوتاه نمی آمدند همان گونه که خداوند تبارک و تعالی نیز در آیه ابلاغ نسبت به مسأله ولایت کوتاه نیامدند.
در بخشی دیگر، نویسنده گر چه به روایت «مردم اگر محاسن کلام ما را می دانستند، تبعیت می کردند» اشاره می کند، اما با تقطیع روایت به بخش دیگر آن عنایت نمی کند که وقتی راوی از سفیهان و نادانان پرسید، امام آنان را داستان پردازان از مخالفان معرفی می کند سپس امام مدعیان جعلی و نارواى امامت را اهل جهنّم می داند. (عیون اخبار الرضا ع، ۱/۳۰۸)
روایتی دیگر از ثامن الحجج علیه السلام موضوع بیان حقایق را روشن تر می کند، گر چه دیگران آن را توهین بپندارند، وقتی مأمون از محض ایمان و عقاید صحیح از امام پرسید، امام در بخشی از عقاید راستین، در کنار دوستی اولیاء الله، بغض نسبت به دشمنان و برائت از آنان و امامان شان را واجب می داند و همچنین بیزاری از کسانی که به آل محمد علیهم السلام ظلم نموده و سنت پیامبر را تغییر دادهاند، سپس امام در بیان مصادیق از سفیهان و دشمنان، معاویه و عمروعاص را برمی شمارد که برائت از آنان و همراهان شان را لازم می داند. (عیون اخبار الرضا ع، ۲/ ۱۲۱-۱۲۷) حال پرسش این جاست آیا اهل سنت ناآگاهانه نسبت به معاویه احترام قائل نیستند؟ آیا او را کاتب وحی و خال المومنین نمی دانند؟
همچنین در روایتی از ظلم به اهل بیت علیهم السلام در مساله فدک سخن می گوید (عیون أخبار الرضا ع۲/۸۶) و وقتی راوی درباره آیه «الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبانٍ» پرسید، حضرت فرمود: خداوند آن دو نفر را قصد کرده لعنت خدا بر آنها باد. (تفسیر قمی، ۲/ ۳۴۳)
از این رو بیان حقائق از ظلم ها و دشمنی های اهل بیت علیهم السلام هیچ گاه از سیره امامان حذف نشده است و در موقعیت های مناسب آن ها را ابراز می کردند گر چه مسائل مربوط به تقیه را نیز مراعات می کردند تا حفظ جان خود و شیعیان شان شود و بر خلاف گفته نویسنده که بیان این مطالب از اسرار امامان است (حدیث همدلی، ۲۲) اما بیان آن و گزارش توسط اصحاب امامان، نشان از آن دارد که با رعایت شرایط تقیه و نکات مورد نظر اهل بیت علیهم السلام، هرگز این مطالب از اسرار نبوده است.
تذکر این نکته نیز لازم است تقیه راهکاری برای حفظ اسلام واقعی است که در ضمن آن، مسلمانان واقعی در سایه اسلام ظاهری حفظ شوند اما اگر هدف اصلی از تقیه و وحدت با وحدت طلبی افراطی و کنار گذاشتن مسلمات مذهب از بین رود به نرمی و آرامی هدف اصلی از تقیه و وحدت نیز از بین می رود.
جای شگفتی که با بیان این نکته «پیام آور دین مؤدب است» (حدیث همدلی، ۱۶) در مقام نفی برخی از روش های برائت برآمده است در حالی که در قرآن و سنت بسیاری از این شیوه ها در نقد مخالفان بهره گرفته شده است آیا قرآن و سنت برخلاف ادب بی زاری نسبت به دشمنان را دنبال کرده اند.
در جمع بندی این نتایج حاصل شد که هیچ گاه اهل بیت علیهم السلام نسبت به حق خویش کوتاه نیامده اما قیام به سیف به دلایل مختلفی از جمله کمی یاران، ننموده اند و موارد بسیاری امامان با خلفا همکاری ننموده اند و در موارد اندک نیز به دلیل مصلحت های عظیم تری انجام شده است. توصیه های همزیستی از اهل بیت علیهم السلام مورد پذیرش مجموع مسلمانان است همان گونه که همزیستی با دیگر ادیان و مذاهب نیز در آیات و روایات دیده می شود و اهل بیت علیهم السلام با شرایط خاص نسبت به ظلم دشمنان روشنگری می نمودند و نسبت به این موضوع کتمان نداشته اند.
[۱] . در یادداشتی با عنوان «تنگنای انتخاب حضرت زهرا یا خلفا» به نقد برخی دیدگاه های وی پرداخته شده و برخی از شبهات او در شبکه حضرت ولی عصر پاسخ داده شده بود .