در گفت وگو با ما مطرح شد: شهید معارفوند مردی از جنس غیرت

فاطمه سادات محمدی
آستان بهارستان؛ دایی شهید معارفوند از شهدای جنگ تحمیلی ۱۲ روزه رژیم صهیونیستی با صدای گرفته و دلی شکسته میگوید: «من بیشتر از محمدجواد سن دارم، اما حالا احساس یتیمی میکنم… ما تنها شدیم؛ ستون خانواده رفت.»
به گزارش خبرنگار آستان بهارستان؛ این روایت خبرنگار ما، بخشی از داغ جانکاهی است که دایی شهید عارف(محمد جواد) معارفوند آن را بر زبان میآورد؛ نه از سر شکایت، که از سر دلتنگی برای جوانی که با سن کم اقدامات بزرگی را رقم زد.
مردی که خانه را بیتالزهرا(س) کرد
وی ابتدا میخواند: «وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ»
«مپندارید آنها که در راه خدا کشته شدهاند مردهاند، بلکه زندهاند و نزد پروردگارشان روزی میخورند.»
سپس گفت: «عارف همه خانواده رو زیر چتر خدایی جمع کرده بود. حتی بچههای کوچک عادت به اذان گفتن و سینهزنی و «یا حسین» گفتن کرده بودند. این نتیجه زحمات اون شیرمرد بود.»
با بغض میگوید من برایش شعر میخوانم: «عارف است نامش، اما یوسف کنعانی بود…» سپس لبخند تلخی روی لبش مینشیند، یاد خاطرهای میافتد: «یکبار گفت دایی دوست داری تو منزل شما مراسم بگیریم؟ گفتم از خدا میخوام اما دستوپا ندارم… گفت نگران نباش من هستم.»
و همان شد که یک واحد از ساختمان را حسینیه کرد. نامش را گذاشتیم «بیتالزهرا»
هر برنامهای بود اگر من هم یادم نبود اطلاع میداد که شهادت یا تولد یکی از ائمه هست. همه کارها را خودش انجام میداد. هم آشپز بود، هم مداح، هم خادم.
«حالا نمیدونم چه کسی قرار هست مراسم بگیره؟ بلندگو بیاره؟ سفره بندازه؟ مداحی کنه؟…»
مردی از جنس غیرت
چند روز بعد از شهادت وی پیرمردی پشت شیشه مغازه به عکس محمدجواد زل زده بود و اشک میریخت. گفت «این پسر برای من ضایعات جمع میکرد».
پنجشنبهها با ماشینش به خونه ما میآمد و بازیافتها را تحویل میگرفت و بدون اینکه نامی از کسی ببرد به پیرمردی که اطلاع داشت درآمدی نداره میداد. اشکم سرازیر شد. گفتم: «خدایا، انسان تا کجا میتونه رشد کنه؟ چه مرد بزرگی رو از دست دادیم …»
«خیلیها شاید وضعیت مالی یا اجتماعی بالاتری از عارف داشته باشند، اما کارهایی که او با دست خالی انجام میداد رو انجام نمیدهند.»
دو راهی جوانان؛ عاقبت بخیری یا فراموشی
میخوام به جوانان مملکتم بگویم «من ۶۵ سال دارم؛ در طول عمرم دیدم کسانی که اهل مسجد، نماز و هیئت بودند جاوید و عاقبت به خیر شدند اما آنان که در قید دین نبودند سقوط کردند.»
و اینک؛ عارف، جاوید شد…
«عارف رفت… ولی نامش، رسمش، و مسیرش در دل همه ما ماندگار شد. او نه فقط شهید یک میدان، که معلم خاموش یک نسل بود… نسلی که امروز، بیش از همیشه به عارفها نیاز دارد.» پایان پیام/۱۱۰